انسانیت در زندان
در باره داستایفسکی اگر بگویی زیاد خوانده ام یا نوشته ام حقیقتا با وام رفتن از یکی از رمانهای ایشان ابلههانه ست! آثار ایشان حکایت رنجی ست که نویسنده در برخورد با رذالتها و نادانی انسانهای پر مدعا میبرد . کسانی که جهان را ملک مطلق خویش میدانند و با حربه قدرت و تکیه بر استبداد رای، فضایی ستم پیشه مستقر کرده اند.
او نویسندهای ست با سبک رئالیسمیکه انسانی ست وبی هیچ کم و کاست تضادهای حاکم را میبیند و چون نابغه عرصه داستان است آن تضادها را بی رحمانه در دل قصهها یش جای میدهد. مظالمیکه گویی تمامیندارد و بشر هر چه جلوتر میرود گودال تضادها بیشتر و عمیق تر میگردد چنانکه ما امروز بعد از دو قرن از عمرآن نویسنده نابغه کماکان شاهد مصائب بی شما بشری هستیم.
آثار این نویسنده بزرگ اقیانوسی ست که هیچش کرانه نیست و حالا حکایت من و خواندن مرتب آثار ایشان است که با هر بار خواندن به کشف و مکاشفهای از عبارت فعل و انفعال عمل و گفتار در شخصیتهای داستانها میرسم چنانکه رمان خاطرت خانه مردگان " the house of the dead " شرح حکایتی از سرنوشت دردناک خود داستایوفسکی ست که با گروه انقلابی و آنارشیست قرن نوزدهم پتراشفسکی بعد از دستگیری تا پای چوبه دار میرود و بعد که بسلامتی از آن معرکه جان بدر میبرد به سبک اول شخص مفرد زندگی نویسنده را در زندان شرح میدهد و هر آن در سرگذشتها گریزی میزند به جایی که به تعبیر خودش پلشتی و پستی آدمیست.
بعلاوه میتوان اضافه کرد ایشان چیزی را توصیف میکند که در عین واقعی بودن آرزویی به سمت رویای انسانی زیستن است که شاید بهتر باشد این رویا را اینگونه تعریف کرد ماجرای "انسانیت در زندان".
باری رمان خاطرات خانه مردگان حکایت مردمان تیره روزی ست که دلیلی منطقی برای این تیره روزی ندارند مگر اینکه سرنوشت برای آنان اینگونه رقم خورده است.
ماهشهر ع-بهار
سروده برنگ آفتاب و آب
هر روز بهار که میگذرد
من انگار
به پاییز نزدیکتر میشوم
همچنانکه هر روز پاییز که میگذرد
به بهار!
زندگی تغییر و تکرار فصلهاست
من اما
در جایی زندگی میکنم
که فصلها جنوبی هستند
بی شکوفه صورتی رنگ گیلاس در بهار
بی رنگینکمان برگهای اقاقیا در پاییز
سرزمین من
همه صحرا و دریاست
برنگ آفتاب و آب
ماهشهر ع-بهار